رهام جانرهام جان، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

رهام لبخند خدا

بدونه شرح

اینجا داری پو رو میخوابونی اینجاهم قهر کرده بودی اینجا به دایی فرشید گفتی برام سیبیل بزار اخه همش میگفتی دایی چقدر سیبیلهات قشنگن اینجا هم با عرشیا رفتیم سینما شهر موشها2 این زاکتو خودم برات بافتم اینجا هم کلاسه ورزشه عمست.البته 3یا 4 روز بیشتر نرفتی همه بچه ها دختر بودن بهت میگفتن فسقل اخه از همه کوچکتر بودی برایه همین دیگه خوشن نیومد و گفتی اینا همشون فسقلن دیگه وروش (به ورزش میگی)نمیرم. اینجا هم حلزون شده بودی اینجا اهوازه بابا بیچاره خواب بوده شما هم این بلا رو سرش اوردی خیلی دلت انگریبرده عینکی میخواست اونی که تو بخوای رو پیدا نمیکردیم یه رو با خمیرات برات اینو...
14 آبان 1393

نفسم 4 ساله شد

رهامم عشقم نفسم جونمممممم 4 سالگیت مبارک قند عسلم امسال برایه تولدش کیکه انگریبرد خواستی منم اطاعت کردم و یه تزئیناته مختصری انجام دادم و تم انگریبرد برات درست کردم اینم بلایی که محیا وروجک سره کیک اورده اینم کادو بابا و مامان اینم لز کادوهایی که همه زحمت کشیدن و اوردن و البته بابایی و خاله منا و عمو فرهاد هم زحمت کشیدن و پوله نقد دادن.دسته همشون درد نکنه و بازهم جایه دایی فرشید و خاله فروغو خاله منا اینا مثله همیشه خالی بود. پسرم نفسم انشاالله دامادیت عزیزم. ...
14 آبان 1393
1